آويناآوينا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

آوينا عشق مامان و بابا

روز عشق

چند وقت پيش تولد عرفان بود كه واسش كادو گرفتيم و آوينا خودش كادو رو به عرفان داد از همون موقع آوينا همش ميگه منم كادو ميخوام مثل تولد ع فان ما هم واسش وسيله بازي يا كتاب و.... ميخريم(البته بيشتر بابايي) اما بعد از يه كم خوشحالي بازم ميگه كادو ميخوام تا اينكه تازه متوجه شدم منظورش چيه   دخترم چيزي ميخواد كه كاغذ كادو داشته باشه و بازش كنه .........با اميد تصميم گرفتيم هر وقت واسش چيزي خريديم حتما واسش با كاغذ كادو تزئين كنيم و اينطوري شد كه روز عشق (البته از نوع خارجيش) اميد جونم علاوه بر هديه اي كه واسه من زحمت كشيده بود به آوينا يعني عشق مشتركمون هم هديه داد اونم با كاغذ كادو..... اينكه دخترم چقدر به وجد اومده بود و خوشحال بود...
28 بهمن 1392

سي ماهگيت مبارك

با چشم بر هم زدني روزها ميگذرند....... باز هفدهم رسيد  و اينبار تو عزيز دلم سي ماهه شدي ،  سي ماه از لحظاتي كه وقتي در نظر مي آيد سراپا عشق است و زيبايي ...... امروز دخترم و عشقمان دو سال و نيمه شد و من چقدر مسرورممممم عزيزم سي ماهگيت مبارك    چند روز پيش تولد ماماني بود دوستم آرتا هم خونمون بود 11:30 شب بود كه يكباره اميد با كيك و كادو اومد خونه و غافلگيرمون كرد و آوينا هم حسابي خوشحال شد و خواب از سرش پريد و جشن كوچولو  گرفتيم كه با هنرنمايي بابا (نواختن گيتار) بهمون خوش گذشت آماده خواب بود كه كيك رسيد       ميگه سارافونمو بيار بپوشم تولده &...
18 بهمن 1392

كمي از 29 ماهگي دخترم

بالاخره امتحانات ماماني تمام شد و دختر گلم حسابي با مامان همكاري كرد (با خوابيدن تا 12 ظهر) موقع بيداري هم با رفتارا و شيرين زبونيش دليل رفع خستگي و نشاطم بود . امروز بعد مدتها اومدم به وب دخترم تا لااقل تعدادي از عكساشو بذارم گلم با ژست خوشگلش ديوونه اين خنده هاتم چند ماهي بود دخترم سرسره بازي نكرده بود يه روز جمعه سر ظهر كه آفتاب بود رفتيم پارك پرستار البته بازم سرد بود ولي آوينا با ديدن پارك جيغي كشيد و نمي دونست چطور از ماشين پياده بشه سريع رفت و مشغول بازي شد ميگه ميخوام بدو بدو كنم بعد رفته بين درختا و سايه شو نشونمون ميده دخترم عاشق كيك تولد و شمع و فشفشه است چند وقتي بود كه هيچ تولدي ند...
15 بهمن 1392
1